☀️اگر ما را حلال نکنند واقعاً گیر هستیم

ساخت وبلاگ

 

☀️اگر ما را حلال نکنند واقعاً گیر هستیم

 

شیخ محمد طاها معمولاً مشغول درس وبحث وعبادت وکارهای دیگر بود.

 

یک روز یک مشکلی در خانه پیش آمد.

سابق هم معمولاً از چاه آب می کشیدند.

 

خانم شیخ محمد طاها از دست آقا ناراحت شده‌ بود ودلو وریسمان را مخفی کرده بود.

شیخ برای نماز شب بلند می شود.

همیشه آب برای او آماده کرده بود ولی آن شب نه از آب ونه از دلو وریسمان خبری نبود.

 

اطراف را می گردد تا دلو وریسمان را پیدا کند.

 

دلوْ را در چاه می اندازد.می بیند خیلی مشکل است؛پیرمرد است، توان ندارد از چاه آب بکشد.

به سختی دلو آب را از چاه بالا می کشد اما از دستش می افتد.

زار زار شروع به گریه می کند.

خانم دلش به حال او می سوزد.

می گوید: چرا گریه می کنی؟

این که گریه ندارد، من برایت آب می کشم.

 

می گوید:من برای آب گریه نمی کنم.

گریه من برای آن است که 40سال است برای من آب می کشی ومن قدر تو را نمی دانستم.

✔️واصلاً توجه به این کارت نداشتم.

به زحمت هایی که دیگران برای ما می کشند توجه نداریم.

 

 

 

 

سیره پیامبر2،محبت به زنان وکودکان،ص93

 

آموزش خانواده...
ما را در سایت آموزش خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی amkha بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 25 خرداد 1395 ساعت: 16:42