از زاویه ای دیگر

ساخت وبلاگ

 

از زاویه ای دیگر

 

 

 

 

بنده خدایی مقداری میوه برای همسایه خریده بود اما میوه ها خراب بود.

 

گفت: حرامش باشد. گفتم: نگاهت را عوض کن! نگو میوه برای همسایه خریده ام. بلکه بگو: مقداری پول به مغازه داری دادم که خرج بچه هایش کند. اگر او را حلال نکنی، بچه هایش لقمه حرام می خورند. هر کس لقمه حرام بخورد، به حرام خواری عادت میکند.

 

 اما اگر او را حلال کنی، چه بسا دیگر حرام نخورد.

 

اگر شیطنت بچه تو را خسته میکند، بگو خدایت شکرت که این بچه را به من هدیه کردی!

 

 اگر بچه دار نمی شدم چه می شد! وقتی از آزار و اذیت فرزندانت خسته می شوی، بگو خدا را شکر که بچه هایم فلج نیستند.

 

سفری تبلیغی به زندان های استان... رفته بودم. بعد از سخنرانی در سازمان زندانهای استان، برای کارهای فرهنگی با ماشین زندان، به زندان مرکزی برمی گشتم. وسط راه یک مرتبه راننده به بهانه ای مرا پیاده کرد و رفت. در دلم گفتم چرا راننده ی زندان به جای انجام کاری که برعهده اش هست، سراغ کارهای دیگر می رود.

 

لحظه ای بعد ماشینی جلوم ایستاد. سوار شدم. راننده گفت: امروز جشن تولد پسرم است. هیچ پولی نداشتم. به پسرم گفتم به نیت تو برای مسافرکشی می روم. هر پولی به دست آوردم، به تو میدهم.

 

☀️اینجا بود که خداوند این نکته را به من یاد داد که به ظاهر قضایا نگاه نکنیم. گاهی وسط راه پیاده می شویم تا پول کادوی پسری که هیچ پولی ندارد جور شود.

 

☀️گاهی در روز گرم تابستان گرهی به کارمان می افتد و مجبور می شویم دنبال کاری برویم تا بین راه مادری را که در گرما کنار جاده مانده و نوزادش از گرما بی تاب شده است، به مقصد برسانیم.

 

 کتاب لذت زندگی و نشاط بندگی ص70

آموزش خانواده...
ما را در سایت آموزش خانواده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : خنجی amkha بازدید : 177 تاريخ : پنجشنبه 23 ارديبهشت 1395 ساعت: 3:13